Solivagant

Wondering alone

Wondering alone

در حال رد شدن از سربالایی و منتظر سر پایینی !

از یه جایی به بعد تو زندگیم سر بالایی شروع شد . قبلش خیلی همه چیز اسون بود !
درسته تلاش می کردم و پدرم در میومد ولی شاد بودم ! از تلاش کردن لذت می بردم!
یه سری مشکلات کوچیک بودا شاید حتی مشکلات بزرگم بود گریه هم بود ولی
باز اونقدر سخت نبود . امید بود ! امیدواری بود ! شاید اصن دلیل کل ماجرا امیده!
مثه الان نبودم یه دقیقه امیدوار و یه دقیقه بعدش نا امید!
ولی یه نفر یه حرف قشنگ زد اونم این که وقتی آدم تو این شرایطه بعدش قدر
امید و شادیو بیشتر از خیلیای دیگه میدونه و بیشتر ازش لذت می بره !
باشد که به سر پایینی زندگیم برسم
و صادقانه بگم به همه شمایی که تو سر پایینی هستین حسودی میکنم

پ.ن١: لدفن اون روز نیاد که بفهمم کل زندگی سربالاییه و فقط شیبش کم و زیاد میشه :|
پ.ن٢: اگرم اینجوریه لدفن شیب سربالاییه زندگیم کم شه با تشکر :‌|
  • wonderer

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی