Solivagant

Wondering alone

Wondering alone

First Impression

امروز صبح رفتیم برای ثبت نام دانشگاه...
وقتی رسیدیم اول یه پسر بچه رو دیدم که داره قابلمه به دست خارج میشه!
بعدش دورترو دیدم که واو! چقدر شلوغه! اینجا چه خبره؟ درست اومدیم؟
بعدم یکی دیگرو دیدم که دوتا سطل پر از حلیم دستش بود داشت میرفت!
همینطوری رفتیم جلو و دیدیم دارن حلیم نذری میدن!
اصن یه دفعه شرایط یه جوری شد یادمون رفت برای چی اومدیم اینجا
اول صبحی گشنمونم بود رفتیم تو صف حلیم گرفتیم و نشستیم تو فضای سبز دانشگاه خوردیم! :دی
و در نهایتم گفتن برید شنبه بیاید!
این بود اولین خاطره ی من در دانشگاه :)))

  • wonderer

نظرات  (۱)

  • خانم معلم
  • خخخخخ چه با حال 😂😂
    پاسخ:
    خیلی :))))))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی