لحظات کلافه کننده حال حاضر من
خب ماجرا از روزی شروع شد که من تصمیم گرفتم دیجیتال مارکتر بشم. ( این که چی شد همچین تصمیمی گرفتم داستانش طولانیه) و این تصمیم رو وقتی گرفتم که نزدیک امتحانات پایان ترمم بود و من باید درس میخوندم. میدونستم برای دیجیتال مارکتر شدن باید خلاق بود. باید نوشت. باید محتوا تولید کرد. گفتم اوکی بذار امتحانامو بدم بعد میشینم از صبح تا شب پای کانتنت پرودیوس کردن. درس میخوندم در حالی که ایدهها به ذهنم سرازیر میشدن! ایدههامو مینوشتم تا بعدا برم سراغشون! حتی یکی دوتا ایده رو تو روزایی که امتحان نداشتم اجرا کردم. حسابی خلاق شده بودم! فکر میکردم بهترین انتخاب رو کردم و این حوزه جاییه که قراره توش شکوفا بشم! ( شایدم شدم نمیدونم) خلاصه گذشت و من امتحانات پایان ترمم تموم شد. یعنی همین دو روز پیش. و بعد همون اتفاقی که همیشه میافته افتاد. ذهنم بلاک شد. دیگه هیچ ایدهای وجود نداره که بخوام عملیش کنم. حتی ایدههایی که به ذهنم میرسه به نظرم چرت و مسخره میان که ارزش وقت گذاشتن ندارن. passionم برای تولید محتوا رو از دست دادم و نمیدونم باید چیکار کنم! حتی ایدههایی که اون موقع نوشتمم به نظرم بیخود میان. افتادم تو چاه کمالگرایی و هیچ کاری نکردن.
آیا من در این لحظات کلافه کننده بیخیال میشم و قضیه رو رها میکنم؟
خیر!
میرم برای خودم یه فنجون قهوه دم میکنم. یه موزیک play میکنم. و به این فکر میکنم چطور میتونم همین لحظات ناامید کنندهای که بهش گرفتار شدم رو تبدیل کنم به ایده برای نوشتن. و این شد که بیان رو باز کردم و روی "ارسال مطلب جدید" کلیک کردم. و شد این پستی که میبینین!
نصیحت خواهرانه این که اگه میخواین تولید محتوای مفید و خوب داشته باشین ولی ایده ندارین به جای ناامید شدن بیاین با نام مستعار ( که احساس راحتی بیشتری داشته باشین) هر چی به ذهنتون میاد بنویسین. اینطوری خیلی بهتره تا هیچ کار نکردن.
نصیحت خواهرانه دو: قهوه واقعا جواب میده! ازش غافل نشین.
+ شاید باید همیشه امتحان داشته باشم تا خلاق بمونم. شایدم باید برم دانشگاه فقط برای خلاق موندن! ولی بیخیال درس بشم.
- ۹۸/۱۰/۲۵